کنار سفره ی هفت سین نشسته بودم و مثل هر سال کتاب حافظ شیراز در دستم بود تا موقعه تحویل سال فالی بگیرم و با اشعار زیبای حافظ به استقبال سال نو روم شعری زیبا برایم آمد که با خود گفتم آوردنش در اینجا خالی از لطف نیست باشد که نصیحت این شاعر بزرگ در بقیه هم اثر کند.

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همی می دهدت پند ولی

وعظت آنگاه دهد سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه ی دنیا به گزاف

گر شب و روز درین قصه ی مشکل باشی

گر چه راهی است پر از بیم زما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

 

 

 

 

 

 

 

 

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

 

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نفشاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بیدلی او را ز در خانه براندیم

هر جا گذری٬ غلغله ی شادی و شور است

ما آتش اندوه به آبی نفشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است٬ ولی ما

پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم

واصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت٬ ای خسته کبونر

سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند

ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم

ماننده افسون زدگان٬ ره به حقیقت

بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر امید که صد بار

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

                                                                                  مهدی اخوان ثالث(امید)