به یاد شکیبایی عزیزم

 

فکرش را هم نمی کردم که روزی با این حقیقت تلخ مواجه شوم که مرگ محبوبم را بروباید صبح روز شنبه بود و من طبق معمول شنبه ها برای خرید بازار کار به باجه ی روزنامه فروشی رفته بودم  که دیدم بر روی تمام روزنامه تصویر خسرو شکیبایی است و نوشته هایی هراس آور که هیچ انسانی دوست نداشت باورش کند و من نیز چون هزاران انسان دیگر نمی خواستم باورش کنم بر روی روزنامه اقتصاد امروز نوشته شده بود خسرو شکیبایی به خاطره ها پیوست و من بهت انگیز در حالی که چشمانم پر از اشک شده بود به این فکر کردم آیا واقعا روزی خواهد رسید که خسرو شکیبایی به خاطره ها بپیوندد که اگر چنین شود آن روز روز مرگ ارزشهاست روز مرگ خوبیها و مهربانی هاست چرا که در چهره ی زیبا و مهربانش یک دنیا خوبی بود در صدای گرم و دلنشینش می شد به تمام ارزشهای بشری پی برد چطور کسی توانسته بنویسد که او به خاطره ها پیوست؟ روزنامه ای خریدم که بفهمم چرا فوت شده است و آیا واقعاصحت دارد یا نه از خیابانها بدون توجه به اطرافم گذشتم زندگی برایم پوچ و بی مفهوم شد دلم می خواست من هم بمیرم  وقتی به خانه رسیدم به اتاقم رفتم و دفتر خاطراتم را گشودم عکسهای خسرو به پایین فرو ریختند و من ساعتها گریستم هر چهارشنبه را به انتظار او آغاز می کردیم تا ساعت ۹ او بیایید در خانه هامان و درسی تازه بدهد و صدایش گرممان کند از هستی و امشب چهار شنبه است و او ما را ترک کرده است و من دلم گرفته است دلم گرفته عجیب دلم گرفته است .

نظرات 3 + ارسال نظر
ارمین جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:34 ب.ظ http://sevdayeman2.blogfa.com

سلام خوشحالم بازم دیدم متنی برام گذاشتی.حقیقتش منم از....اقای شکیبایی متاثرشدم البته نه تنها ما بلکه تمام دوستداران صفاوصمیمیت متاثرشدندچون ایشان واقعا الگوومظهر چنین اوصافی بودند.همچنان که به قول شما از چهره معصومشان نیز هویدا بود.ازخودمان بگم بازم متناتونو خوندم شعراتون قشنگه ومعلومه زیاد به شعراوبازیگرا بها میدین.منم خوشحال میشم ازطریق ای دی در ارتباط باشیم براهمین هم امروز از خودم توی ای دی تون مینویسم ومنتظرم شما هم بنویسین.به امید دیدار از نزدک

ایمان یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:16 ب.ظ

حیف و صد حیف که او از بر ما رفت.

آرش دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ

~*~‌ خانه ی سبز همیشه سبز می ماند ~*~

وقتی تلوزیون اعلام کرد این خبرو جاخوردم تا چند ساعت ماتم برده بود. بغض گلومو گرفت خیلی ناراحت شدم به طوری که می خواستم بزنم زیر گریه دوست داشتم یه جای خلوت پیدا کنم گریه کنم تا چندین روز بابتش ناراحت بودم.
دیگه نمی دونم چی بگم (روحش شاد)

اشک بهترین پدیده ی دنیاست ...ولی تا زیباترین چیزها رو از انسان نگیره خودش رو تقدیم نمی کنه... این پدیده رو تقدیم می کنم به روح پاک خسروی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد